کد مطلب:124448 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

فروتنی او
[55]-291- ابن شهرآشوب از احمد بن مؤدب و ابن مهدی نقل كرده است:

حسن بن علی علیه السلام گذرش به فقیرانی افتاد كه خرده ریز [و ناچیز خوردنی]هایی را بر زمین نهاده و دور آن نشسته، بر می داشتند و می خوردند. و به آن حضرت گفتند:ای فرزند دخت رسول خدا! بفرما غذا. و آن حضرت فرود آمد و فرمود:«خدا، مستكبران را دوست نمی دارد»، و شروع كرد با آنان غذا خوردن تا [سیر شدند و] دست كشیدند؛ در حالی كه به بركت او، غذا كم نشده بود. سپس آنان را به میهمانی خود فراخواند و خوراك و پوشاك به آنان داد. [1] .

[56]-292- خوارزمی با سند خود از مدرك بن راشد نقل كرده است:

ما در باغ های ابن عباس بودیم كه حسن و حسین علیهماالسلام آمدند و گشتی در بستان زدند و حسن علیه السلام فرمود:مدرك! غذا داری؟ عرض كردم:غذای غلامان است. و برای او نان و نمك



[ صفحه 250]



نیم كوب و چند دسته سبزی آوردم و خورد. سپس خوراك او را كه فراوان و گوارا بود آوردند. فرمود:مدرك! غلام های بستان را جمع كن. همه را جمع كردم، و [از آن] خوردند. و حضرت علیه السلام نخورد. علت را پرسیدم، فرمود:آن را بیش تر دوست دارم، تا این. سپس وضو گرفت و مركبش را آوردند، و ابن عباس ركاب آن حضرت را گرفت و آن حضرت سوار شد و رفت. من به ابن عباس گفتم:تو از او مسن تری، آیا ركاب او را می گیری؟ گفت:ای نادان! آیا نمی دانی اینان چه كسانی اند؟ اینان فرزندان رسول خدایند؛ آیا این، از نعمت های خدا بر من نیست كه ركاب آنان را بگیرم و سوارشان كنم؟ [2] .


[1] المناقب 23:4.

[2] مقتل الحسين عليه السلام 128:1.